یک داستان غم انگیز
صفحه 1 از 1
یک داستان غم انگیز
و در آن روز از نعمت ها سوال می شود....
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بیصورت معشوق ببینید هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید یک بار از این خانه بر این بام برآیید
آن خانه لطیفست نشانهاش بگفتید از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
اى فرزندان آدم جامه خود را در هر نمازى برگیرید و بخورید و بیاشامید و[لى] زیادهروى مکنید که او اسرافکاران را دوست نمىدارد اعراف آیه 31
و چون بخواهیم شهرى را هلاک کنیم خوشگذرانانش را وا مىداریم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند و در نتیجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد پس آن را [یکسره] زیر و زبر
سوره اسرا آیه 16
.
.
.
.
.
و قسمت دوم این داستان
علي- همکار انجمن
- Registration date : 2009-01-30
تعداد پستها : 2095
آدرس پستي : alikhorshidi2009@yahoo.com
مدل گوشي : N70
امتیاز : 4415
مواضيع مماثلة
» زیباترین داستان عشقی ایرانی(داستان خسرو و شیرین وقربانی شدن فرهاد)
» ماجرای شگفتانگیز جنایت یک قو
» رستورانی شگفت انگیز در تایوان!!!
» رول های کاغذ توالت از نوع شگفت انگیز
» داستان چيپس
» ماجرای شگفتانگیز جنایت یک قو
» رستورانی شگفت انگیز در تایوان!!!
» رول های کاغذ توالت از نوع شگفت انگیز
» داستان چيپس
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد