“دختري در رختخواب”
صفحه 1 از 1
“دختري در رختخواب”
دختـري با مادرش در رختخواب .......... .. .......... درد و دل مي كرد با چشمي پر ز آب
گفت مادر حالم اصلا ً خوب نيست ....................... زندگي از بهر من مطلوب نيست
گو چه خاكي را بريزم بر سرم .................................... روي دستت باد كردم مادرم
سن من از ..... افزون شده ................................. دل ميان سينه غرق خون شده
هيچكس مجنون اين ليلي نشد .............................. شوهري از بهر من پيدا نشد
غم ميان سينه شد انباشته ................................... بوي ترشي خانه را برداشته
مادرش چون حرف دختر را شنفت ....................... خنده بر لب آمدش آهسته گفت
دخترم بخت تو هم وا مي شود ....................... غنچه ي عشقت شكوفا مي شود
غصه ها را از وجودت دور كن ................................ اين همه شوهر يكي را تور كن
گفت دختر: مادر محبوب من ................................... اي رفيق مهربان و خوب من
گفته ام با دوستانم بارها ...................................... من بدم مي آيد از اين كارها
در خيابان يا ميان كوچه ها ..................................... سر به زير و با وقارم هر كجا
كي نگاهي مي كنم بر يك پسر ............................ مغز يابو خورده ام يا مغز خر؟
غير از آن روزي كه گشتم همسفر ......................... با سعيد و ياسر و ايضا ً صفر
با سه تا شان رفته بوديم سينما ................................. بگذريم از ما بقيه ماجرا
يك سري، هم صحبت ياسر شدم ................... او خرم كرد، آخرش عاشق شدم
يك دو ماهي يار من بود و پريد ......................... قلب من از عشق او خيري نديد
مصطفاي حاج قلي اصغر شله ........................... يك زماني عاشق من شد بله
بعد هوتن يار من فرهاد بود ............................... البته وسواسي و حساس بود
بعد از اين وسواسي پر ادعا ............................... شد رفيقم خان داداش الميرا
بعد او هم عاشق ماني شدم ........................... بعد ماني عاشق هاني شدم
بعد هاني عاشق نادر شدم ................................. بعد نادر عاشق ناصر شدم
مادرش آمد ميان حرف او ............................. گفت: ساكت شو دگر اي فتنه جو
گرچه من هم در زمان دختري .......................... روز و شب بودم به فكر شوهري
ليك جز آنكه تو را باشد يك پدر ..................... دل نمي دادم به هر كس اين قدر
خاك عالم بر سرت، خيلي بدي .......................... واقعا ً كه پــوز مـــادر را زدي
گفت مادر حالم اصلا ً خوب نيست ....................... زندگي از بهر من مطلوب نيست
گو چه خاكي را بريزم بر سرم .................................... روي دستت باد كردم مادرم
سن من از ..... افزون شده ................................. دل ميان سينه غرق خون شده
هيچكس مجنون اين ليلي نشد .............................. شوهري از بهر من پيدا نشد
غم ميان سينه شد انباشته ................................... بوي ترشي خانه را برداشته
مادرش چون حرف دختر را شنفت ....................... خنده بر لب آمدش آهسته گفت
دخترم بخت تو هم وا مي شود ....................... غنچه ي عشقت شكوفا مي شود
غصه ها را از وجودت دور كن ................................ اين همه شوهر يكي را تور كن
گفت دختر: مادر محبوب من ................................... اي رفيق مهربان و خوب من
گفته ام با دوستانم بارها ...................................... من بدم مي آيد از اين كارها
در خيابان يا ميان كوچه ها ..................................... سر به زير و با وقارم هر كجا
كي نگاهي مي كنم بر يك پسر ............................ مغز يابو خورده ام يا مغز خر؟
غير از آن روزي كه گشتم همسفر ......................... با سعيد و ياسر و ايضا ً صفر
با سه تا شان رفته بوديم سينما ................................. بگذريم از ما بقيه ماجرا
يك سري، هم صحبت ياسر شدم ................... او خرم كرد، آخرش عاشق شدم
يك دو ماهي يار من بود و پريد ......................... قلب من از عشق او خيري نديد
مصطفاي حاج قلي اصغر شله ........................... يك زماني عاشق من شد بله
بعد هوتن يار من فرهاد بود ............................... البته وسواسي و حساس بود
بعد از اين وسواسي پر ادعا ............................... شد رفيقم خان داداش الميرا
بعد او هم عاشق ماني شدم ........................... بعد ماني عاشق هاني شدم
بعد هاني عاشق نادر شدم ................................. بعد نادر عاشق ناصر شدم
مادرش آمد ميان حرف او ............................. گفت: ساكت شو دگر اي فتنه جو
گرچه من هم در زمان دختري .......................... روز و شب بودم به فكر شوهري
ليك جز آنكه تو را باشد يك پدر ..................... دل نمي دادم به هر كس اين قدر
خاك عالم بر سرت، خيلي بدي .......................... واقعا ً كه پــوز مـــادر را زدي
علي- همکار انجمن
- Registration date : 2009-01-30
تعداد پستها : 2095
آدرس پستي : alikhorshidi2009@yahoo.com
مدل گوشي : N70
امتیاز : 4415
مواضيع مماثلة
» دختري كه رنگ خونش با همه انسانها متفاوت است: دختري با خون صورتي!! (+عكس)
» دختري كه شبيه فرشتههاست اما فقط خون ميخورد!!
» دختري ناخواهري 7ساله خود را به عنوان برده جنسي به 7مرد فروخت!!
» دختري كه شبيه فرشتههاست اما فقط خون ميخورد!!
» دختري ناخواهري 7ساله خود را به عنوان برده جنسي به 7مرد فروخت!!
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد