ایمان
صفحه 1 از 1
ایمان
مرد جوان که مربی شنا و دارنده چندین مدال المپیک بود,به خدا اعتقادی نداشت.او چیزهای را که درباره خداوند میشنید مسخره میکرد.شبی مردجوان به استخر سر پوشیده اموزشگاهی رفت.چراغ خاموش بود ولی ماه روشن بود و همین برای شنا کافی بود.مرد جوان به بالاترین نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز کرد تا درون استخر شیرجه برود.ناگهان,سایه بدنش را همچون صلیبی روی دیوار مشاهده کرد.احساس عجیبی تمام وجودش را فرا گرفت.از پله ها پاین امد و به سمت کلید برق رفت و چراغ ها ذروشن کرد.اب استخر برای تعمیر خالی شده بود!
sahar_sisai- Registration date : 2009-01-18
تعداد پستها : 16
Age : 39
آدرس پستي : ????
محل سكونت : shz
مدل گوشي : nokia6500
امتیاز : 26
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد