كيارستمي: شاملو كه مرد، شعرش خاموش شد
صفحه 1 از 1
كيارستمي: شاملو كه مرد، شعرش خاموش شد
كيارستمي هميشه خبرساز است. هر بار كه در جستوجوي خبري باشي، پس از گفتوگو با او دست خالي برنميگردي. چندي پيش او از آغاز فيلمبرداري <رونوشت برابر اصل> در بهار سال آينده خبر داده بود. مدير 2MK فرانسه در نشستي مطبوعاتي اعلام كرده است كه كيارستمي در جستوجوي مرد ميانسال انگليسيزباني است تا در مقابل <ژوليت بينوش> در اين فيلم بازي كند.
در گپ كوتاهم با عباس كيارستمي به همين ماجرا اشاره ميكنم و در اين باره ميپرسم. كيارستمي ميگويد: <اواسط فروردينو ارديبهشتاين فيلم كليد خواهد خورد ولي به قول شما هنوز آدمي كه بايد نقش مقابل بينوش را بازي كند، پيدا نشده است. در اين فاصله اين خواسته محقق ميشود و بهار آينده فيلمبرداري شروع ميشود.>
آنتونيوني و برگمان
اين روزها دو سينماگر بزرگ جهاني رخت بربستهاند، ياد آنان را بهانه ميكنم تا نظر كيارستمي را بپرسم و به ياد ميآورم كه چند سال پيش آنتونيوني در جايي گفته بود كه سينماي ايران را با <كيارستمي> و <مهرجويي> ميشناسد. كيارستمي ميگويد: اين دو سينماگر بر سينماي جهان تاثيري عميق گذاشتند. ما در آن دورهاي كه سينماي ايتاليا در اوج بود، فيلمهاي ايتاليايي زياد ميديديم. اين دوره مهمترين تاثيرگذاري ما بود. اينها تاثيرگذاران شاخص بر سينماي جهان هستند در واقع سينماگران ايتاليا مكتبي را پايهگذاري كردند، اما سبكي كه آنتونيوني ابلاغ كرد، بيشتر يك سبك سورئال بود، بيشتر ما اين شيوه و فرم بديع را در كار آنتونيوني ميبينيم و در كار او بيشتر نمود دارد و ديده ميشود تا در بقيه، آنتونيوني كه تحصيلات خود را در مركز تجربيات سينمايي رم ناتمام ميگذارد، به سراغ روزنامهنگاري ميرود؛ بعدها چند سناريو مينويسد و به عنوان كمككارگردان مشغول كار ميشود و مهمترين فيلمش در سمت كمك كارگردان فيلم <ميهمانان شب> اوست و فيلمهاي مستند و كوتاهش عبارت از<ساكنين پو>، <خرافات>، <عاشق دروغي> و... است.
مهمترين فيلمهاي بلندش كه نام او را در تاريخ سينما بلند آوازه كرد، ميتوان اگرانديسمان، كسوف، صحراي سرخ و حادثه را نام برد كه از فيلمهاي برگزيده تاريخ سينما هم هستند. برگمان هم تاثير زيادي بر سينماي جهان داشته است. او سخت شيفته و مجذوب تئاتر بود. پس از اتمام تحصيلات مدتي كارگردان تئاتر بود و سناريوهاي بحران، موزيك در تاريكي و بر عشق ما باران ميبارد و... در اين دوره نوشته شد، سپس اولين فيلم بلندش را در سال 1945 با عنوان كريس ساخت و لحظه گرگ و ميش؛ مهر هفتم و توتفرنگيهاي وحشي جزو صدفيلم برگزيده تاريخ سينما در اذهان عمومي براي هميشه جا گرفتهاند و قطعا اين دو شخصيت تاثير شگرف و عميقي بر سينماي جهان گذاشتهاند.
شعر و سينما
بحث ما به شعر ميكشد و به مجموعه <گرگي در كمين> از كيارستمي و شباهتها و تفاوتهايش با سهراب سپهري، اما كيارستمي از كنار نام سهراب ميگذرد و به پاسخي اكتفا ميكند كه در آن به شباهت شعر و سينمايش ميپردازد:
<هر نوشته منجمله شعر به دنبال چند هدف از پيشتعيين شده خلق ميشود. در فيلمهاي من، فضا همانقدر واقعي است كه آدمها و اين كاراكترها همانقدر دستكاري ميشوند كه فضا. من بدون شك يك آدم واقعي را يا يك شخصيت واقعي را در فضاي واقعي متعلق به خودش ميشناسم و اين به آن مفهوم نيست كه انسان را نميشود از فضاي زندگياش جدا كرد ؛ ميشود، مشروط بر اينكه اين جدايي در كل كار معنا و مفهوم خودش را حفظ كند. در شعر هم سعي من بر اين بوده و هست كه اين دغدغه را حفظ كنم و اشيا و آدمها را همانطور كه ميبينم انعكاس دهم، مثل همان عكس گرفتن از يك گل كه صحنهاي واقعي بود.>
وهم ماندگار احمدرضا احمدي
نام احمدرضا احمدي در سوال من ميآيد و تفاوت وهم در شعرهاي احمدي و كيارستمي. او ميگويد: <ببينيد شعر در كل محصول درد و رنج شاعر است كه در ادوار گذشته و در فراز و نشيبهاي زندگي اجتماعي با آن روبهروست. شعر مثل دنداندرد نيست كه يك لحظه به درد آيد و لحظهاي بعد ساكت شود. شعر تجسم عيني خود زندگي است براي همين است كه واقعا من شعر احمدرضا را جور ديگري فراتر از شاعران اين دوره ميبينم و از خواندن آن لذت ميبرم.>
خاموشي شاملو
حالا نوبت به شاملو رسيده است. ديدگاه او درباره شاملو شنيدني است، اينجاست كه كيارستمي نامي هم از سهراب ميبرد: <هفته گذشته مطلبي در مورد شاملو خواندم و حتي سر مزارش در امامزاده طاهر كرج رفتهام اما شاملو به خاطر اينكه شاعري سياسي بود ميزان خاموشياش بيش از انتظار بود چون وقتي كه خاموش شد، شعرش هم خاموش شد اما در مورد سهراب قضيه برعكس است سهراب بعد از خاموشي و مرگش شعرش ماند و ماندگار شد.>
و از همين جا ميرسيم به بحث درباره شعر به طور كلي و نظر كيارستمي درباره تفاوت شعر حزبي و شعر اجتماعي:
شعرهاي حزبي معمولا به شعرهايي گفته و اطلاق ميشود كه تاريخمصرف دارند، براي بشر كار ميكنند، براي يك جامعه واحد تاريخ مصرف دارند.
ولي فيلم دزد دوچرخه دسيكا بعد از 40 سال هنوز كه هنوز است سرپاست.
اين فيلم در واقع راجع به انسان و ملت ايتاليا و مربوط به آن دوره است.
يعني درواقع طبق گفتههاي شما بايستي براي شعر و حوزهها و نحلههاي آن قلمروي بخصوصي تعيين و مشخص كرد؟
دقيقا همينطور است چراكه شعر به قول شما به قلمرو ويژه و به نظر من جغرافياي خاصي تعلق دارد. در كل شاعر وظيفه سنگيني دارد كه بايد نسبت به اجتماع و پيرامون خود مسوول و مراقب باشد و با يك ديسيپلين خاص قضايا را زير نظر داشته باشد و به فراخور حال و روز مردم و اجتماع شعر خلق كند.
شعر يك شاعر طبق اين گفته چه المانهايي براي ماندگاري و دوام بايد داشته باشد؟
شعر شاعر بايد بعد از شاعر بماند. شما نگاهي كنيد و مطالعه كنيد كه جنبشي كه در اشعار شاملو بود به يكباره بعد از مرگش افت كرد. شعر ميتواند با اجتماع سازش پيدا كند و ماندني شود، ولي بعد از مرگ ايشان شعرشان خاموش شد.
يعني شما تا چه حد فكر ميكنيد جريانهاي روز و بهخصوص مسائل سياسي در شعارزدگي يك شعر موثر است؟
براي رسيدن شعر هر شاعري به شهرت بايد مراقب شورش و جريانهاي سياسي بود چرا كه در غير اين صورت ولتاژ شعر ميافتد و باعث نابودي و زوال آن شده و به وسيله اجتماع پسزده ميشود.
ميپرسم فضاي ايدهآل چه فضايي است؟
فضاي ايدهآل فضايي است كه در جستوجوي آن هستيم و اين فضاها فضايي واحد نيست، فضايي است كه به مناسبتي و بنا بر مختصاتي آن را ميطلبيم و غالبا با تصور آغاز ميشود؛ طرحي مبهم است كه در ذهن نقش ميبندد و بعد به كندوكاو آن رفته و آن را پيدا كرده يا خلق ميكنيم؛ گاهي اين پيدايش پيش از جستوجو هم اتفاق ميافتد؛ يعني چيزي را ميبينيم، مقابل آن مكث و درنگ ميكنيم و آنگاه ميايستيم تا كار تصور و تخيل شروع شود كه هر دوي اينها يكي است، درست مثل تشنه مقابل آب و يا گرسنه مقابل نان. پس هر فضايي با دغدغههاي ذهني ما شكل ميگيرد.
و ميرسيم به تاريخ كه كيارستمي علاقهاي به آن ندارد:
هميشه به صرف چنين موضوعاتي به خصوص موضوعهاي تاريخي اگرچه مربوط به انسان باشد خود را دور نگاه داشتهام، بدون شك دوست دارم اين موضوع را، ولي تحريف تاريخي انسان و جعلي بودن تاريخ يا وقايع تاريخي مرا از داشتن ارتباط محروم ميكند كه شامل نمايشهاي تاريخي هم ميشود. حالا نميدانم به دليل فضا و
در گپ كوتاهم با عباس كيارستمي به همين ماجرا اشاره ميكنم و در اين باره ميپرسم. كيارستمي ميگويد: <اواسط فروردينو ارديبهشتاين فيلم كليد خواهد خورد ولي به قول شما هنوز آدمي كه بايد نقش مقابل بينوش را بازي كند، پيدا نشده است. در اين فاصله اين خواسته محقق ميشود و بهار آينده فيلمبرداري شروع ميشود.>
آنتونيوني و برگمان
اين روزها دو سينماگر بزرگ جهاني رخت بربستهاند، ياد آنان را بهانه ميكنم تا نظر كيارستمي را بپرسم و به ياد ميآورم كه چند سال پيش آنتونيوني در جايي گفته بود كه سينماي ايران را با <كيارستمي> و <مهرجويي> ميشناسد. كيارستمي ميگويد: اين دو سينماگر بر سينماي جهان تاثيري عميق گذاشتند. ما در آن دورهاي كه سينماي ايتاليا در اوج بود، فيلمهاي ايتاليايي زياد ميديديم. اين دوره مهمترين تاثيرگذاري ما بود. اينها تاثيرگذاران شاخص بر سينماي جهان هستند در واقع سينماگران ايتاليا مكتبي را پايهگذاري كردند، اما سبكي كه آنتونيوني ابلاغ كرد، بيشتر يك سبك سورئال بود، بيشتر ما اين شيوه و فرم بديع را در كار آنتونيوني ميبينيم و در كار او بيشتر نمود دارد و ديده ميشود تا در بقيه، آنتونيوني كه تحصيلات خود را در مركز تجربيات سينمايي رم ناتمام ميگذارد، به سراغ روزنامهنگاري ميرود؛ بعدها چند سناريو مينويسد و به عنوان كمككارگردان مشغول كار ميشود و مهمترين فيلمش در سمت كمك كارگردان فيلم <ميهمانان شب> اوست و فيلمهاي مستند و كوتاهش عبارت از<ساكنين پو>، <خرافات>، <عاشق دروغي> و... است.
مهمترين فيلمهاي بلندش كه نام او را در تاريخ سينما بلند آوازه كرد، ميتوان اگرانديسمان، كسوف، صحراي سرخ و حادثه را نام برد كه از فيلمهاي برگزيده تاريخ سينما هم هستند. برگمان هم تاثير زيادي بر سينماي جهان داشته است. او سخت شيفته و مجذوب تئاتر بود. پس از اتمام تحصيلات مدتي كارگردان تئاتر بود و سناريوهاي بحران، موزيك در تاريكي و بر عشق ما باران ميبارد و... در اين دوره نوشته شد، سپس اولين فيلم بلندش را در سال 1945 با عنوان كريس ساخت و لحظه گرگ و ميش؛ مهر هفتم و توتفرنگيهاي وحشي جزو صدفيلم برگزيده تاريخ سينما در اذهان عمومي براي هميشه جا گرفتهاند و قطعا اين دو شخصيت تاثير شگرف و عميقي بر سينماي جهان گذاشتهاند.
شعر و سينما
بحث ما به شعر ميكشد و به مجموعه <گرگي در كمين> از كيارستمي و شباهتها و تفاوتهايش با سهراب سپهري، اما كيارستمي از كنار نام سهراب ميگذرد و به پاسخي اكتفا ميكند كه در آن به شباهت شعر و سينمايش ميپردازد:
<هر نوشته منجمله شعر به دنبال چند هدف از پيشتعيين شده خلق ميشود. در فيلمهاي من، فضا همانقدر واقعي است كه آدمها و اين كاراكترها همانقدر دستكاري ميشوند كه فضا. من بدون شك يك آدم واقعي را يا يك شخصيت واقعي را در فضاي واقعي متعلق به خودش ميشناسم و اين به آن مفهوم نيست كه انسان را نميشود از فضاي زندگياش جدا كرد ؛ ميشود، مشروط بر اينكه اين جدايي در كل كار معنا و مفهوم خودش را حفظ كند. در شعر هم سعي من بر اين بوده و هست كه اين دغدغه را حفظ كنم و اشيا و آدمها را همانطور كه ميبينم انعكاس دهم، مثل همان عكس گرفتن از يك گل كه صحنهاي واقعي بود.>
وهم ماندگار احمدرضا احمدي
نام احمدرضا احمدي در سوال من ميآيد و تفاوت وهم در شعرهاي احمدي و كيارستمي. او ميگويد: <ببينيد شعر در كل محصول درد و رنج شاعر است كه در ادوار گذشته و در فراز و نشيبهاي زندگي اجتماعي با آن روبهروست. شعر مثل دنداندرد نيست كه يك لحظه به درد آيد و لحظهاي بعد ساكت شود. شعر تجسم عيني خود زندگي است براي همين است كه واقعا من شعر احمدرضا را جور ديگري فراتر از شاعران اين دوره ميبينم و از خواندن آن لذت ميبرم.>
خاموشي شاملو
حالا نوبت به شاملو رسيده است. ديدگاه او درباره شاملو شنيدني است، اينجاست كه كيارستمي نامي هم از سهراب ميبرد: <هفته گذشته مطلبي در مورد شاملو خواندم و حتي سر مزارش در امامزاده طاهر كرج رفتهام اما شاملو به خاطر اينكه شاعري سياسي بود ميزان خاموشياش بيش از انتظار بود چون وقتي كه خاموش شد، شعرش هم خاموش شد اما در مورد سهراب قضيه برعكس است سهراب بعد از خاموشي و مرگش شعرش ماند و ماندگار شد.>
و از همين جا ميرسيم به بحث درباره شعر به طور كلي و نظر كيارستمي درباره تفاوت شعر حزبي و شعر اجتماعي:
شعرهاي حزبي معمولا به شعرهايي گفته و اطلاق ميشود كه تاريخمصرف دارند، براي بشر كار ميكنند، براي يك جامعه واحد تاريخ مصرف دارند.
ولي فيلم دزد دوچرخه دسيكا بعد از 40 سال هنوز كه هنوز است سرپاست.
اين فيلم در واقع راجع به انسان و ملت ايتاليا و مربوط به آن دوره است.
يعني درواقع طبق گفتههاي شما بايستي براي شعر و حوزهها و نحلههاي آن قلمروي بخصوصي تعيين و مشخص كرد؟
دقيقا همينطور است چراكه شعر به قول شما به قلمرو ويژه و به نظر من جغرافياي خاصي تعلق دارد. در كل شاعر وظيفه سنگيني دارد كه بايد نسبت به اجتماع و پيرامون خود مسوول و مراقب باشد و با يك ديسيپلين خاص قضايا را زير نظر داشته باشد و به فراخور حال و روز مردم و اجتماع شعر خلق كند.
شعر يك شاعر طبق اين گفته چه المانهايي براي ماندگاري و دوام بايد داشته باشد؟
شعر شاعر بايد بعد از شاعر بماند. شما نگاهي كنيد و مطالعه كنيد كه جنبشي كه در اشعار شاملو بود به يكباره بعد از مرگش افت كرد. شعر ميتواند با اجتماع سازش پيدا كند و ماندني شود، ولي بعد از مرگ ايشان شعرشان خاموش شد.
يعني شما تا چه حد فكر ميكنيد جريانهاي روز و بهخصوص مسائل سياسي در شعارزدگي يك شعر موثر است؟
براي رسيدن شعر هر شاعري به شهرت بايد مراقب شورش و جريانهاي سياسي بود چرا كه در غير اين صورت ولتاژ شعر ميافتد و باعث نابودي و زوال آن شده و به وسيله اجتماع پسزده ميشود.
ميپرسم فضاي ايدهآل چه فضايي است؟
فضاي ايدهآل فضايي است كه در جستوجوي آن هستيم و اين فضاها فضايي واحد نيست، فضايي است كه به مناسبتي و بنا بر مختصاتي آن را ميطلبيم و غالبا با تصور آغاز ميشود؛ طرحي مبهم است كه در ذهن نقش ميبندد و بعد به كندوكاو آن رفته و آن را پيدا كرده يا خلق ميكنيم؛ گاهي اين پيدايش پيش از جستوجو هم اتفاق ميافتد؛ يعني چيزي را ميبينيم، مقابل آن مكث و درنگ ميكنيم و آنگاه ميايستيم تا كار تصور و تخيل شروع شود كه هر دوي اينها يكي است، درست مثل تشنه مقابل آب و يا گرسنه مقابل نان. پس هر فضايي با دغدغههاي ذهني ما شكل ميگيرد.
و ميرسيم به تاريخ كه كيارستمي علاقهاي به آن ندارد:
هميشه به صرف چنين موضوعاتي به خصوص موضوعهاي تاريخي اگرچه مربوط به انسان باشد خود را دور نگاه داشتهام، بدون شك دوست دارم اين موضوع را، ولي تحريف تاريخي انسان و جعلي بودن تاريخ يا وقايع تاريخي مرا از داشتن ارتباط محروم ميكند كه شامل نمايشهاي تاريخي هم ميشود. حالا نميدانم به دليل فضا و
parmidas56- همکار انجمن
- Registration date : 2009-01-19
تعداد پستها : 2426
محل سكونت : nurs
مدل گوشي : 206
امتیاز : 4939
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد