نقالي و شاهنامه خواني
صفحه 1 از 1
نقالي و شاهنامه خواني
نقالي و شاهنامه خواني
داستان گويي و شنيدن قصه هاي شيرين و آموزنده، يكي از قديميترين تفريحات و روشي معمول براي انتقال تجارب و دانش پيشينيان به نسلهاي جديدتر بوده است. اما نبايد فراموش كرد كه لذت شنيدن داستان، پير و جوان نميشناسد و در آن روزگار، همانطور كه كودكان عاشق شنيدن قصه هاي دلكش پدربرگ و مادربزرگ بودند، بزرگترها نيز تفريحي مشابه و صدمرتبه جذابتر داشتند و آن نشستن پاي صحبت نقال بود.
دليل جذابيت بيشتر شنيدن نقالي در آن بود كه نقالان با طرز بيان خاص، تكيه كلامها، حركات و تا حدودي نقش قهرمانان را بازي كردن، تاثير داستان را صد چندان ميكردند. آنها با تكيه بر واژه ها و شكل حكايت داستان با عباراتي چون "رفت و رفت و رفت" يا "آمد و آمد و آمد"، داستان را به شيوه اي حكايت ميكردند كه شنونده خود را همراه و هم نفس قهرمان داستان ميپنداشت.
نقال بازگو كننده داستانهاي حماسي و پهلواني ايراني بود. پيش از رواج راديو و تلويزيون نقالان مشهوري بودند كه شايد از ميان شاگردان آنها اكنون چند تني باقي مانده باشند كه متاسفانه كالاي جذابشان كمتر خريدار دارد.
در گذشته حتي پادشاهان نيز براي خود يك "نقال باشي" داشتند. مهارت بعضي از آنان تا حدي بود كه داستانهايي را از خود ساخته و حكايت ميكردند كه شايد مشهورترين آنها قصه امير ارسلان نامدار، ساخته و پرداخته نقيب الممالك، نقال باشي ناصرالدين شاه باشد.
تسلط عده اي از آنان تا حدي بود كه داستانسراييشان با ازدحام فراوان همراه بود. 70 سال پيش در هنگام نقل سهراب كشي مرشد غلامحسين، معروف به غول بچه، هر صندلي خالي قهوه خانه يك تومان-خرج يك هفته خانواده- خريد و فروش ميشد.
نقال، بازيگري در چند نقش
نقالان به خوبي ميدانند كه كجاي داستان براي شنونده هيجان انگيز بوده و چگونه ميتوانند اين لحظه را مهيج تر كنند. ايجاد وقفه در نقل و كش دادن موضوع، بالا و پايين آوردن و لرزاندن صدا، به خصوص دست برهم زدن و پا بر زمين كوفتن و در كل نگهداشتن شنونده در حالت تعليقي مطبوع، از مهارتهاي خاص اين داستان گويان محبوب بوده است. نقالان بازيگراني تمام عيارند و تواناييهاي خود را در تجسم بخشيدن به حال و هواي داستان و قهرمانان آن به خوبي به كار ميگيرند. در اين صحنه، هيچ عامل ديگري چون دكور و موسيقي به كمك آنان نميرود، صحنه بازي همان ديوارهاي قهوه خانه است كه يكي دو شمايل به شكل باريكه هايي از كاشي كه نقشهايي از شاهان داستاني و باستاني بر روي آن ديده ميشود و ديگر هيچ..
نقل و نقاشي
يكي از مهمترين و آشكارترين انگيزه هاي به وجود آمدن نقشهاي مذهبي و حماسي –كه امروز آنها را به عنوان نقاشي قهوه خانه اي- ميشناسيم، رواج و محبوبيت نقالي و شاهنامه خواني و كلام گرم نقالان در قهوه خانه هاي رو به افزايش بود.
نقالان خوش بيان با صدايي بم و زنگ دار كه گويي از اعماق اساطير به گوش ميرسيد به نقل داستانهايي پر آب و تاب از شاهنامه ميپرداختند و عده اي از آنان چنان در ايجاد حال و هواي قهرماني و تفسير پندهاي فردوسي مهارت داشتند كه آرزوي قهرمان شدن را بر دل شنوندگان ميانداختند. به اين ترتيب، با افزايش اشتياق شنوندگان، اين قهرمانان بر بوم نقاشان متولد شدند. نقاشان قهوه خانه، تصاوير پهلواناني چون رستم و حسين كرد را با تاثير از توصيف دقيق نقالان تصور و ترسيم ردند و بالاخره براي همراهي با داستان، تصاويري پر جزئيات و زنده به وجود آمد و بر ديوار قهوه خانه آويخته شد.
نقالي در خدمت دين
نقالي به شكل امروزي آن از زمان شاه اسناعيل صفوي آغاز شد كه شاه اسماعيل خود، يكي از مشوقان آن بود و نقالي را وسيله اي براي رواج و رسوخ مذهب شيعه اثني عشري در ذهن و روح مردم ميدانست. او براي رسيدن به اين مقصود هفده گروه را مامور تبليغ دين نمود كه هر يك در جايي، با لباس و زباني مخصوص به خود به اين كار ميپرداختند. براي مثال عده اي مداح ائمه، عده اي به شعرخواني در زورخانه و گروهي به سخنراني براي لشكر به سخنراني هايي از پهلواني و آداب و خصايص آل علي (ع) ميپرداختند. بعدها با وجود برآورده شدن مقصود شاه اسماعيل، داستان گويي و داستان سرايي به قوت خود باقي ماند و تا سالها ادامه يافت.
نقالي از شاهنامه
در شبهاي دراز زمستان كار نقل رواج بسيار داشت و نقالان داستانهاي ابومسلم، داراب نامه و سمك عيار را با چاشنيهايي از شعر و آواز حكايت ميكردند و به تدريج به منابع ديگري روي آورده و در اين ميان شاهنامه فردوسي بيش از همه مورد توجه قرار گرفت. حكايت داستانهاي شاهنامه، با تاريخ قهوه خانه توام است و داستان رستم و سهراب در اين ميان مهمترين مقام را دارد به طوري كه امروز نقالي در قهوه خانه با "سهراب كشي" مترادف است.
اما شاهنامه خواني كار آساني نبود و شاهنامه خوانان معمولا خود شاعر يا اديب بودند. رواج شاهنامه خواني دليل اجتماعي نيز داشت چرا كه در جامعه صفويه، گروه نظامي خاصي به نام "قزلباش" وجود داشت كه وظيفه اصلي ايشان ششركت در جنگها و حفظ روحيه جنگي بود. قزلباشها از جمله مشتريان دائم قهوه خانه بودند كه طبعا نقلهاي پهلواني نقالان از شاهنامه، ميتوانست تاثير بسياري بر روحيه جنگجوي آنان بگذارد.به تدريج با باقي ماندن قهوه خانه به عنوان تنها محل تفريح و استراحت، نقالي همچنان به يگانه وسيله حفظ روحيه و سرگرمي مردم باقي ماند.
نقال شاهنامه خوان، داستان اشعار را به صورت نثر حكايت ميكرد و جاهايي از آن را نيز به صورت شعر ميخواند و باز به حكايت منثور باز ميگشت. محفل نقالان به خصوص در شبهاي ماه رمضان بسيار گرم بود و داستانهاي طولاني كه در چند شب متوالي به پايان ميرسيد، اين دوران را بيش از پيش جذاب مينمود.
امتحان نقالي
با توجه به تمام اينها، شاهنامه خواني و اصولا نقالي، كار آساني نبود و نقالان صاحب عنوان داراي طومار و معرفي نامه بودند. "طومار" مذكور مانند پايان نامه اي بود كه دانشجو براي اتمام تحصيل بايد به استاد خود-نقال- تحويل دهد. قبولي در اين امتحان هم بسته به نظر استاد بود. معمولا استاد بدون اينكه به شاگرد خود اطلاع دهد، شبي در حين نقل، عصاي خود را به شاگرد تعارف ميكرد و در اينجا شاگرد بايد بدون معطلي، از جا برخاسته و ادامه داستان را از همانجا نقل كند. پس از پايان داستان هم براي دريافت مزد نقالي، دوران ميزد و آنچه گرفته بود در حضور تماشاگران به استاد تقديم ميكرد. اين دوران گاه توسط استاد به شاگرد بخشيده ميشد و گاه نيمي از آن به وي تعلق ميگرفت.
جزئيات نقل و نقالي بسيار مفصلتر از اين مجال است. تنها بايد گفت كه اين شيوه كهن داستان سرايي، كه دليري و پاكي و جوانمردي را گسترش داده و نحوه روبرو شدن با حوادث دشوار زندگي را به مردمان مي آموخت اكنون رو به فراموشي است، نقال چهارپايه خود را به تلويزيون سپرده و قصد دارد براي هميشه از قهوه خانه خارج شود. اما نكته مثبتي كه در چند سال اخير شاهد آن بوده ايم، احياي نقالي در جامعه نمايش و در جشنواره هاي تئاتر است. كه هرچند به اين ترتيب اين هنر مردمي تنها در مقابل چشمان عده اي خاص اجرا ميشود، اما باز از خطر فراموشي كامل نجات يافته است.
داستان گويي و شنيدن قصه هاي شيرين و آموزنده، يكي از قديميترين تفريحات و روشي معمول براي انتقال تجارب و دانش پيشينيان به نسلهاي جديدتر بوده است. اما نبايد فراموش كرد كه لذت شنيدن داستان، پير و جوان نميشناسد و در آن روزگار، همانطور كه كودكان عاشق شنيدن قصه هاي دلكش پدربرگ و مادربزرگ بودند، بزرگترها نيز تفريحي مشابه و صدمرتبه جذابتر داشتند و آن نشستن پاي صحبت نقال بود.
دليل جذابيت بيشتر شنيدن نقالي در آن بود كه نقالان با طرز بيان خاص، تكيه كلامها، حركات و تا حدودي نقش قهرمانان را بازي كردن، تاثير داستان را صد چندان ميكردند. آنها با تكيه بر واژه ها و شكل حكايت داستان با عباراتي چون "رفت و رفت و رفت" يا "آمد و آمد و آمد"، داستان را به شيوه اي حكايت ميكردند كه شنونده خود را همراه و هم نفس قهرمان داستان ميپنداشت.
نقال بازگو كننده داستانهاي حماسي و پهلواني ايراني بود. پيش از رواج راديو و تلويزيون نقالان مشهوري بودند كه شايد از ميان شاگردان آنها اكنون چند تني باقي مانده باشند كه متاسفانه كالاي جذابشان كمتر خريدار دارد.
در گذشته حتي پادشاهان نيز براي خود يك "نقال باشي" داشتند. مهارت بعضي از آنان تا حدي بود كه داستانهايي را از خود ساخته و حكايت ميكردند كه شايد مشهورترين آنها قصه امير ارسلان نامدار، ساخته و پرداخته نقيب الممالك، نقال باشي ناصرالدين شاه باشد.
تسلط عده اي از آنان تا حدي بود كه داستانسراييشان با ازدحام فراوان همراه بود. 70 سال پيش در هنگام نقل سهراب كشي مرشد غلامحسين، معروف به غول بچه، هر صندلي خالي قهوه خانه يك تومان-خرج يك هفته خانواده- خريد و فروش ميشد.
نقال، بازيگري در چند نقش
نقالان به خوبي ميدانند كه كجاي داستان براي شنونده هيجان انگيز بوده و چگونه ميتوانند اين لحظه را مهيج تر كنند. ايجاد وقفه در نقل و كش دادن موضوع، بالا و پايين آوردن و لرزاندن صدا، به خصوص دست برهم زدن و پا بر زمين كوفتن و در كل نگهداشتن شنونده در حالت تعليقي مطبوع، از مهارتهاي خاص اين داستان گويان محبوب بوده است. نقالان بازيگراني تمام عيارند و تواناييهاي خود را در تجسم بخشيدن به حال و هواي داستان و قهرمانان آن به خوبي به كار ميگيرند. در اين صحنه، هيچ عامل ديگري چون دكور و موسيقي به كمك آنان نميرود، صحنه بازي همان ديوارهاي قهوه خانه است كه يكي دو شمايل به شكل باريكه هايي از كاشي كه نقشهايي از شاهان داستاني و باستاني بر روي آن ديده ميشود و ديگر هيچ..
نقل و نقاشي
يكي از مهمترين و آشكارترين انگيزه هاي به وجود آمدن نقشهاي مذهبي و حماسي –كه امروز آنها را به عنوان نقاشي قهوه خانه اي- ميشناسيم، رواج و محبوبيت نقالي و شاهنامه خواني و كلام گرم نقالان در قهوه خانه هاي رو به افزايش بود.
نقالان خوش بيان با صدايي بم و زنگ دار كه گويي از اعماق اساطير به گوش ميرسيد به نقل داستانهايي پر آب و تاب از شاهنامه ميپرداختند و عده اي از آنان چنان در ايجاد حال و هواي قهرماني و تفسير پندهاي فردوسي مهارت داشتند كه آرزوي قهرمان شدن را بر دل شنوندگان ميانداختند. به اين ترتيب، با افزايش اشتياق شنوندگان، اين قهرمانان بر بوم نقاشان متولد شدند. نقاشان قهوه خانه، تصاوير پهلواناني چون رستم و حسين كرد را با تاثير از توصيف دقيق نقالان تصور و ترسيم ردند و بالاخره براي همراهي با داستان، تصاويري پر جزئيات و زنده به وجود آمد و بر ديوار قهوه خانه آويخته شد.
نقالي در خدمت دين
نقالي به شكل امروزي آن از زمان شاه اسناعيل صفوي آغاز شد كه شاه اسماعيل خود، يكي از مشوقان آن بود و نقالي را وسيله اي براي رواج و رسوخ مذهب شيعه اثني عشري در ذهن و روح مردم ميدانست. او براي رسيدن به اين مقصود هفده گروه را مامور تبليغ دين نمود كه هر يك در جايي، با لباس و زباني مخصوص به خود به اين كار ميپرداختند. براي مثال عده اي مداح ائمه، عده اي به شعرخواني در زورخانه و گروهي به سخنراني براي لشكر به سخنراني هايي از پهلواني و آداب و خصايص آل علي (ع) ميپرداختند. بعدها با وجود برآورده شدن مقصود شاه اسماعيل، داستان گويي و داستان سرايي به قوت خود باقي ماند و تا سالها ادامه يافت.
نقالي از شاهنامه
در شبهاي دراز زمستان كار نقل رواج بسيار داشت و نقالان داستانهاي ابومسلم، داراب نامه و سمك عيار را با چاشنيهايي از شعر و آواز حكايت ميكردند و به تدريج به منابع ديگري روي آورده و در اين ميان شاهنامه فردوسي بيش از همه مورد توجه قرار گرفت. حكايت داستانهاي شاهنامه، با تاريخ قهوه خانه توام است و داستان رستم و سهراب در اين ميان مهمترين مقام را دارد به طوري كه امروز نقالي در قهوه خانه با "سهراب كشي" مترادف است.
اما شاهنامه خواني كار آساني نبود و شاهنامه خوانان معمولا خود شاعر يا اديب بودند. رواج شاهنامه خواني دليل اجتماعي نيز داشت چرا كه در جامعه صفويه، گروه نظامي خاصي به نام "قزلباش" وجود داشت كه وظيفه اصلي ايشان ششركت در جنگها و حفظ روحيه جنگي بود. قزلباشها از جمله مشتريان دائم قهوه خانه بودند كه طبعا نقلهاي پهلواني نقالان از شاهنامه، ميتوانست تاثير بسياري بر روحيه جنگجوي آنان بگذارد.به تدريج با باقي ماندن قهوه خانه به عنوان تنها محل تفريح و استراحت، نقالي همچنان به يگانه وسيله حفظ روحيه و سرگرمي مردم باقي ماند.
نقال شاهنامه خوان، داستان اشعار را به صورت نثر حكايت ميكرد و جاهايي از آن را نيز به صورت شعر ميخواند و باز به حكايت منثور باز ميگشت. محفل نقالان به خصوص در شبهاي ماه رمضان بسيار گرم بود و داستانهاي طولاني كه در چند شب متوالي به پايان ميرسيد، اين دوران را بيش از پيش جذاب مينمود.
امتحان نقالي
با توجه به تمام اينها، شاهنامه خواني و اصولا نقالي، كار آساني نبود و نقالان صاحب عنوان داراي طومار و معرفي نامه بودند. "طومار" مذكور مانند پايان نامه اي بود كه دانشجو براي اتمام تحصيل بايد به استاد خود-نقال- تحويل دهد. قبولي در اين امتحان هم بسته به نظر استاد بود. معمولا استاد بدون اينكه به شاگرد خود اطلاع دهد، شبي در حين نقل، عصاي خود را به شاگرد تعارف ميكرد و در اينجا شاگرد بايد بدون معطلي، از جا برخاسته و ادامه داستان را از همانجا نقل كند. پس از پايان داستان هم براي دريافت مزد نقالي، دوران ميزد و آنچه گرفته بود در حضور تماشاگران به استاد تقديم ميكرد. اين دوران گاه توسط استاد به شاگرد بخشيده ميشد و گاه نيمي از آن به وي تعلق ميگرفت.
جزئيات نقل و نقالي بسيار مفصلتر از اين مجال است. تنها بايد گفت كه اين شيوه كهن داستان سرايي، كه دليري و پاكي و جوانمردي را گسترش داده و نحوه روبرو شدن با حوادث دشوار زندگي را به مردمان مي آموخت اكنون رو به فراموشي است، نقال چهارپايه خود را به تلويزيون سپرده و قصد دارد براي هميشه از قهوه خانه خارج شود. اما نكته مثبتي كه در چند سال اخير شاهد آن بوده ايم، احياي نقالي در جامعه نمايش و در جشنواره هاي تئاتر است. كه هرچند به اين ترتيب اين هنر مردمي تنها در مقابل چشمان عده اي خاص اجرا ميشود، اما باز از خطر فراموشي كامل نجات يافته است.
parmidas56- همکار انجمن
- Registration date : 2009-01-19
تعداد پستها : 2426
محل سكونت : nurs
مدل گوشي : 206
امتیاز : 4939
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد